popguitar - آرشیو 1396/7

کدهای اختصاصی
Code

کدهای اختصاصی
Site Statistics

» بازديد امروز : 5412
» بازديد ديروز : 20
» افراد آنلاين : 1
» بازديد ماه : 5431
» بازديد سال : 5411
» بازديد کل : 9627
» اعضا : 0
» مطالب : 30

شعر زیبا از فردوسی


تاریخ انتشار پست : 1396/7/27 بازدید : 41

کنون ای خردمند وصف خرد
بدین جایگه گفتن اندرخورد
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو برخورد
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست
وزویت فزونی وزویت کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار از برخورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد ببند
خرد چشم جانست چون بنگری
تو بی‌چشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود
ازین پس بگو کافرینش چه بود
تویی کردهٔ کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
 
از آغاز باید که دانی درست
سر مایهٔ گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
سرمایهٔ گوهران این چهار
برآورده بی‌رنج و بی‌روزگار
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک
نخستین که آتش به جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود
چو این چار گوهر به جای آمدند
ز بهر سپنجی سرای آمدند
گهرها یک اندر دگر ساخته
ز هرگونه گردن برافراخته
پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نمایندهٔ نوبه‌نو
ابر ده و دو هفت شد کدخدای
گرفتند هر یک سزاوار جای
در بخشش و دادن آمد پدید
ببخشید دانا چنان چون سزید
فلکها یک اندر دگر بسته شد
بجنبید چون کار پیوسته شد
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد به کردار روشن چراغ
ببالید کوه آبها بر دمید
سر رستنی سوی بالا کشید
زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی مرکزی تیره بود و سیاه
ستاره برو بر شگفتی نمود
به خاک اندرون روشنائی فزود
همی بر شد آتش فرود آمد آب
همی گشت گرد زمین آفتاب
گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
ببالد ندارد جز این نیرویی
نپوید چو پیوندگان هر سویی
وزان پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید
خور و خواب و آرام جوید همی
وزان زندگی کام جوید همی
نه گویا زبان و نه جویا خرد
ز خاک و ز خاشاک تن پرورد
نداند بد و نیک فرجام کار
نخواهد ازو بندگی کردگار
چو دانا توانا بد و دادگر
از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر
چنینست فرجام کار جهان
نداند کسی آشکار و نهان

دسته : شعر ,
برچست ها :

از تفاوت های زنان و مردان چه می دانید؟


تاریخ انتشار پست : 1396/7/19 بازدید : 39

کی از شگفتی های آفرینش، وجود تفاوت ها بین زنان و مردان است. بیولوژیست ها و پژوهش گران، پس از بررسی و تحقیق های متعدد، به این نتیجه دست یافتند که رفتارهای ذهنی و فکری زنان و مردان در پاره ای از صفت های اصلی به صورت ذاتی، با هم فرق داشته و تحت تاثیر جنسیت، به گونه ای متفاوت از یکدیگر، عمل می کنند. بخشی از تفاوت های مردان و زنان را به صورت زیر می توان عنوان نمود:



* زنان تشریفات را دوست دارند.
* مردان کمتر تشریفاتی هستند.

* زنان، رابطه گرا بوده و تمایل به تماشا و نظر دارند و استعداد بیشتری برای بینش و شهود از خود نشان می دهند.
* مردان، هدف گرا بوده و به عمل و آزمایش، بیشتر تمایل نشان داده و استعداد بیشتری برای ارائه دلیل و منطق دارند.

* زنان نفوذ همسران خود را راحت تر می پذیرند.
* مردان در مقابل نفوذ زنان از خود مقاومت نشان می دهند.

* ترس زنان بیشتر است تا خشم شان.
* مردان بیشتر از این که بترسند، خشمگین می شوند.

* زنان تحمل بیشتری در برابر رنج بدنی نشان می دهند تا رنج روحی.
* مردان در برابر رنج روحی، مقاومت بیشتری از خود نشان می دهند.

* زنان سعی دارند فرزندانشان، همواره راضی و راحت باشند.
* مردان، فرزندانشان را برای استقلال، مقابله با خطر و سختی ها آماده می سازند.

* مادر، همه فرزندان خود را به طور تقریبی یکسان دوست دارد؛ مهر و محبت او مشروط به اطاعت و بروز استعداد نیست.
* پدران، فرزندانی را که از آنان حرف شنوی داشته و در امر تحصیل، اجتماعی و حرفه اش موفق تر باشند، بیشتر دوست دارند.

* زنان در انتخاب همسر، مسایل بسیاری از جمله: وضع مالی، آینده، موقعیت اجتماعی، شغلی و ... را در نظر می گیرند.
* مردان سریع تر و راحت تر از زنان، درصدد ازدواج با همسر مورد علاقه شان برمی آیند.

* در چهره زنان، هنگام گفت و گو حالت های ترس، خشم، تعجب، آرامش، اضطراب و لذت به خوبی قابل رویت است.
* مردان در هنگام گوش دادن، خونسرد بوده و چهره شان دچار تغییرهای زیادی نمی شود.

* زنان هنگامی که اندیشه های غم انگیز و ناراحت کننده ای دارند، واکنش های هیجانی تر و احساسی تری را نسبت به مردان از خود بروز می دهند.
* مردان در برخورد با افکار غم انگیز و رویدادهای ناراحت کننده، احساس های خود را بروز نداده یا کمتر بروز می دهند.

* زنان در هنگام گفت و گو، جروبحث و بگومگوهای مختلف، مسایل منطقی را با عواطف و احساسات خود در هم می آمیزند و از رفتارهای کلامی و غیرکلامی خود، بیشتر و قوی تر استفاده می کنند.
* مردان در هنگام گفت و شنود، جروبحث و بگومگوها، بدون اینکه عواطف و احساسات خود را بروز دهند، می توانند خویشتن دار باشند، منطقی سخن بگویند و مستقل از احساسات خود عمل کنند.

* در صحنه زندگی اجتماعی، زنان بیشتر تساوی طلب هستند و همدردی، همدلی و ملاطفت بیشتری از خود نشان می دهند.
* در صحنه زندگی اجتماعی، مردان برتری طلب و مبارزه جو بوده و برای برتری خود، بیشتر تلاش می کنند. مردان بیشتر از زنان، پرخاشگر و تهاجمی هستند و رفتار خطرناک و غیراخلاقی بیشتری از خود نشان می دهند.

* احساس موفقیت در زنان، زمانی حاصل می شود که مورد تایید و تصدیق قرار گیرند.
* مردان زمانی خود را موفق و باارزش می دانند که به هدف هایشان برسند و اعتماد به نفس آنان زمانی بالاست که در انجام کارها موفق عمل کرده و خود را ثابت کرده باشند.

* در جریان زندگی، زنان، بیشتر به گذشته توجه می کنند و گوشه چشمی نیز به آینده دارند.
* مردان بیشتر به آینده توجه نشان می دهند و به راحتی می توانند گذشته را فراموش کنند.

* مسایل مالی و ثروت از نظر زنان، ایستا و غیردینامیک هستند. زنان با محافظه کاری در حفظ و نگهداری آن می کوشند و به طور کلی، بیشتر به نگه داری چیزهای موجود، دلبستگی دارند و نسبت به مردان کمتر ریسک می کنند.
* مسایل و ثروت از نظر مردان، دینامیک و غیرایستا هستند. مردان همواره در جهت افزایش و کسب پیروزی بیشتر، تلاش می کنند و به طور کلی، مردان فزونی طلب بوده و در جست و جوی پیروزی بیشترند و برای تحقق آرزوها و اهداف خود بیشتر ریسک پذیر هستند.

* زنان به گفت و گو علاقه مندند و با بیان مسایل، از فشار ناراحتی خود می کاهند.
* مردان سکوت را دوست دارند و به تنهایی به حل مسایل خود می پردازند.

* زنان شنونده خوبی هستند.
* مردان شنونده خوبی نیستند.

* زنان کارهایشان را با یک روند آرام، تدریجی، حرکت های ملایم، ظریف و ... به انجام می رسانند.
* مردان، کارهایشان را با نوسانات زیاد ولی آگاهانه و با حرکت های فراوان، مطمئن و محکم انجام می دهند.

* بدون درخواست کمک، اگر به خانمی پیشنهاد کمک شود، او آن را علامت مهر و محبت دانسته و در اغلب موارد پذیرای آن می شود.
* در نظر یک مرد، پیشنهاد کمک به او، به منزله این است که قدرت انجام کاری که به عهده گرفته است، ندارد و او از این پیشنهاد، آزرده شده و آن را نوعی توهین به خود تلقی می نماید.حتی ممکن است به آن اعتراض کرده و خشم خود را نشان دهد، چرا که مرد تصور می کند که خود می تواند از عهده کارهایش برآید.

* برای بیشتر زنان، گفت و شنود و هم دلی وسیله ارتباط عاطفی و احساسی است و زن با زبانش می خواهد با همسرش ارتباط برقرار کند.
* برای بیشتر آقایان، گفت و گو وسیله ارتباط و تبادل اطلاعات به حساب می آید. مرد با بدنش می خواهد با همسرش ارتباط برقرار کند.

* مرکز گویش زنان در دو نیم کره مغز قرار دارد و آنان برای صحبت کردن، هم زمان از دو نیم کره خود استفاده می کنند.
* مرکز گویش مردان فقط در نیم کره چپ مغز قرار دارد و نسبت به مرکز گویش زنان، کوچک تر است.

* دختران زودتر از پسران حرف زدن را شروع می کنند. تا 3 سالگی، 99 درصد صحبت، جامع است.
* پسران دیرتر از دختران حرف زدن را شروع می کنند. تا 4.5 سالگی، 99 درصد صحبت آنان جامع است.

* زنان در برقراری ارتباط، گوش دادن و فراگیری زبان، قوی تر از مردان عمل می کنند.
* مردان در ارتباط برقرار کردن، گوش دادن و فراگیری زبان، ضعیف تر از زنان عمل می کنند.

* ارتباط بین دو نیم کره مغز، در زنان حدود 15 درصد بیشتر از مردان است. زنان بین دو نیم کره مغز، ارتباط بهتری برقرار می سازند و توانایی بیشتری در انجام کارهای مختلف و چند وظیفه ای در یک زمان را از خود نشان می دهند. (در مجالس زنان، هم زمان چند نفر با هم صحبت کرده و حرف های یکدیگر را هم گوش می دهند.)
* ارتباط بین دو نیم کره مغز در مردان کمتر از زنان است؛ توانایی مردان در انجام کارهای مختلف و چند وظیفه ای هم زمان، از زنان کمتر است. (در مجالس مردان به طور معمول یک نفر صحبت کرده و بقیه گوش می دهند.)

* زنان اندیشه استقرایی دارند و از جزء به کل می رسند؛ خواهان احساس و عاطفه بیشتری هستند در تصمیم گیری مرددند؛ برای تصمیم گیری به اطلاعات بیشتری نیاز دارند، ولی به آسانی اشتباه های خود را قبول می کنند.
* مردان با شیوه قیاسی، استدلال می کنند و از کل به جزء می رسند و خواهان اطلاعات بیشتری هستند، سریعتر تصمیم می گیرند و کمتر حاضر می شوند به اشتباه های خود اعتراف کنند.

* زنان بیشتر از راه گوش (شنیدن) تحت تاثیر قرار می گیرند و محبت خود را بروز داده و عشق را انتخاب می کنند.
* مردان بیشتر از راه چشم (دیدن) عاشق می شوند.

* زنان به زندگی عشق می ورزند، عشق برای خانم ها همه زندگی محسوب می شود. زنان به احساس عشق، عنایت بیشتری دارند، همراه با آزاردوستی.
* مردان به روابط جنسی توجه دارند، همراه با دیگرآزاری. عشق برای مردان بخشی از زندگی است، مردان به کارشان عشق می ورزند و آن را عاشقانه انجام می دهند.

* تولید هورمون استروژن (هورمون جنسی زنانه) باعث کمتر شدن خشونت، کاهش پرخاشگری، ابراز وجود، رقابت و ... در زنان می شود. تولید هورمون زنانه، پیوندجویی را در زنان تقویت می کند.
* تولید هورمون تستسترون (هورمون جنسی مردانه) میل جنسی، پرخاشگری، تهاجم، رقابت، اتکا به نفس، حرکت های تند و ... را در مردان سبب می شود. تولید بیشتر این هورمون، مردان را به خشونت، تجاوزهای جنسی و بدرفتاری جنسی، حس رقابت، اتکا به نفس و رسیدن به هدف، سوق می دهد.

* میل جنسی در زنان کمتر از مردان است. زنان قلب مردان را می خواهند.
* میل جنسی در مردان بیشتر است. مردان جسم زنان را می خواهند.

* زنان جزئی نگر هستند، ماهرانه متوجه آهنگ های ظریف صدا، علائم ظاهری، حالت ها و تغییرهای چهره شده و از این طریق به علاقه ها، اندیشه ها و روحیه طرف مقابل به خوبی و سریع پی می برند؛ راست و دروغ حرف های طرف مقابل را به سرعت کشف می کنند.
* مردان کلی نگر هستند و به جزییات زیاد توجه نمی کنند لذا تمایل، احساسات و هیجان های طرف مقابل را از چهره اش به خوبی درک نمی کنند.

* زنان تصاویر معمولی و هیجانی را بهتر از مردان به خاطر می آورند.
* به یادآوردن تصاویر معمولی و هیجانی برای مردان، به آسانی صورت نمی گیرد.

* زنان در به خاطر آوردن چهره ها و اسامی، بهتر از جنس مذکر عمل می کنند و کمتر از مردان دچار فراموشی می شوند.
* مردان چهره و اسامی افراد را زودتر فراموش می کنند و بیشتر از زنان دچار "آلزایمر" می شوند.

* زنان در جوانی، مهربان و در پیری، تهاجمی و خشن می شوند.
* مردان در جوانی، خشن و خودخواه و در پیری، مهربان می شوند.

* بر اساس آمار موسسه "هاریس"، فقط 76 درصد از زنان، اعلام کرده اند که حاضر هستند با همسر کنونی شان ازدواج کنند.
* بر اساس آمار موسسه "هاریس"، 87 درصد مردان متاهل اعلام کرده اند که اگر قرار باشد دوباره ازدواج کنند، حاضرند با همسر کنونی شان ازدواج کنند.

* در یک ازدواج شکست خورده: زنان مسایل جدایی را به طور عمیق احساس می کنند، ولی چون رابطه گرا هستند، غم ناشی از تنها شدن و بیان مسایل شخصی و زندگی مشترک خود را به راحتی با دیگران بازگو می کنند و همچنین با گریه کردن، از فشارهای روحی و روانی خود می کاهند، در واقع، درد جدایی را کم می کنند.

* در یک ازدواج ناموفق: مردان احساس شکست از زندگی مشترک، درد جدایی و تنهایی را به طور عمیق احساس می کنند و غمگین می شوند، ولی پس از جدایی گریه نمی کنند و درد و غم ناشی از تنها شدن را در خود می ریزند؛ چون خصوصی ترین مسایل شخصی و زندگی مشترک خود را کمتر با دیگران در میان می گذارند، بنابراین ممکن است دچار ناراحتی های روحی و روانی شوند و جهت رهایی از فشارهای درونی، به مواد مخدر، الکل و دیگر تسکین دهنده ها پناه ببرند و دچار ناراحتی و انواع بیماری ها و ... هم می شوند.
 
از مقایسه خصوصیات و ویژگی های زنان و مردان، می توان نتیجه های زیر را به دست آورد:

1- زنان و مردان، مکمل یکدیگر هستند؛ ویژگی مردان، کمبودهای زنان و ویژگی های زنان، کمبودهای مردان را تکمیل می کند. به عبارت دیگر، هر کدام کمبودهای دیگری را برطرف می سازند، بنابراین اگر با یکدیگر هماهنگ شوند، در بسیاری از موارد، مسایل و مشکلات منطقی تر، عاقلانه تر و اصولی تر برطرف می گردند.
2- وقتی زن و مرد تفاوت های یکدیگر را بدانند و آنها را بپذیرند، ارتباط قوی و موثری بین آنان برقرار می شود و عشق، فرصت شکوفایی پیدا می کند. بنابراین، آگاهی از ویژگی های رفتاری زنان و مردان، در بهبود روابط همسران و ایجاد آرامش بیشتر و تنش کمتر، موثر می باشد.

3- یکی از علت های اصلی ستیزه ها و کشمکش های دائمی، عذاب آور و جان فرسا بین زن و شوهرها، این است که مردان، زنان را با "ویژگی های خود" ارزیابی می کنند و زنان، مردان را با "مقیاس خود" می سنجند. سنجش مایعات با متر و منسوجات با لیتر، همان قدر صحیح است که مردان و زنان، خصوصیات خود را با یکدیگر مقایسه کرده و به سنجش و ارزیابی هم بپردازند. چنین سنجش هایی به طور معمول، حس تحقیر یا برتری کاذب به دنبال دارد.

4- زنان در برخورد با مسایل و مشکلات، به جزئیات، توجه بیشتری داشته و احساسی تر عمل می کنند، ولی مردان در مقابله با مشکلات و مسایل، کلی نگری کرده و منطقی تر عمل می کنند.

5- در قیاس بین ویژگی های زنان و مردان، نبایستی فکر کنیم که خصوصیات مردان، از خصوصیات زنان بهتر است و یا برعکس. برای نمونه: آیا زایمان، رابطه گرایی، دوست داشتن تشریفات، محافظه کاری در حفظ ثروت ها، کارها را با یک روند  تدریجی انجام  دادن و ... صفت های خوب هستند یا بد؟ (ویژگی غالب در زنان).

دسته : روانشناسی ,
برچست ها :

از صنعت بازیافت پلاستیک چه می دانید؟


تاریخ انتشار پست : 1396/7/11 بازدید : 23



تمام پلاستیک های تولید شده، به لحاظ ساختاری قابل بازیافت نمیباشد. پلاستیک های بازیافت شده قابل مصرف در صنایع مختلف عبارتند از:

1- HDPE: انواع بطری (شیر، موادشوینده، روغن) و کیسه های پلاستیکی و اسباب بازی. HDPE به عنوان ماده طبیعی در نظر گرفته میشود. رنگ آن طبیعی و بسیار با ارزش است، زیرا می تواند هنگام بازیافت به هر رنگی در آید.
بازیافت HDPE، فرآیند ساده است، قطعات بزرگ را به قطعات کوچک تیدیل کرده و دوباره حرارت میدهند و طی فرایند قالب گیری تزریقی برای ساخت محصولات جدید، مانند لوله های پلاستیکی، تخته پلاستیکی، گلدان، سطل آشغال و بطریهای مواد غیر غذایی می باشند.

2- PET: ظروف آب و آب معدنی و بعضی از بسته یندیهای ضد آب.
PET بازیافتی، مصارف زیادی دارد و دارای بازار خوبی است. بیشترین کاربرد آن در صنعت نساجی است. کارخانه های قالیبافی، معمولاً 100 درصد از رزین بازیافتی را برای تولید فرش پلی استر به کار می برند. از PET می توان برای پر کردن بالش، لحاف و ژاکت و نیز در نوار کاست و فیلم ویدیویی استفاده کرد.
3- PVC: پوشش مواد غذایی، بطری روغن نباتی، بسته بندی هوای باد کرده
4- LDPE: کیسه های پلاستیکی، پوشش و روکش لباس.
از نظر شیمیایی شبیه HDPE است، اما چگالی آن کمتر و انعطاف پذیری آن بیشتر است. ممکن است شفاف یا رنگی باشد. در کارخانه های بازیافت، به صورت دستی دسته بندی شده و سپس فشرده میشوند.
بازیافت LDPE خیلی شبیه HDPE است، جز اینکه باید از خردکن های خاصی استفاده کرد تا پس از آن مس توان فیلم های نازک پلاستیکی را تولید کرد و محصولات نهایی LDPE بازیافتی، کیسه های زباله، کیسه های معمولی، لوله های پلاستیکی، کیسه های محصولات کشاورزی و...
5- PP: ظروف منجمد شونده، برخی کیف ها، بیتر درب بطری ها، برخی قالب ها و پوشش مواد غذایی
6- PS: ظروف یکبار مصرف، بسته بندی گوشت و بسته بندی محافظتی.
7- PC:شیشه های شیر خوری کودکان (گران بودن در بسته بندی مواغذایی استفاده نمیشود )
8- مخلوط پلاستیک ها: پایه های زهکشی، نرده های پلاستیکی، بلوک های سنک فرش، تسمه نقاله
PET و HDPE در مجموع حدود 79% از مجموع پلاستیک بازیافتی را تشکیل میدهند. متوسط تولید توسط خانورها، 17% بطری در سال، مساوی مقدار آلومینیوم مصرفی است.
- از 25 بطری 2 لیتریPET می توان یک ژاکت درست کرد.
- از 5 بطری 2 لیتریPET برای پر کردن داخل یک کاپشن اسکی استفاده نمود.
- از35 بطری 2 لیتریPET برای پر کردن یک کیسه خواب کفایت میکنند.

ازدياد مصرف پلاستيك ها كه يكي از بهترين مصنوعات بشري و بخش مهم زباله خشك محسوب مي شود طي دو دهه اخير به طور فزاينده اي درجهان محسوس ميباشد. در حال حاضر کاربرد مواد پلاستيکی بسيار گسترده و متنوع ميباشد به گونه ای که از اين مواد در ساخت انواع وسايل مکانيکی والکتريکی، وسايل پزشکی، کشاورزی و وسايل خانگی استفاده ميگردد. بالاترين مصرف پلاستيكها (30 % ) در صنعت بسته‌بندي به جاي كاغذ يا كارتن می باشد .استفاده از پلاستيك ها به دلیل خواصی نظیر عایق بودن ,مقاومت به ضربه , نفوذ ناپذیری به هوا , در دسترس بودن مواد اولیه و سهولت فرایند پذیری در سال هاي اخير جهت ساخت ظروف يك بار مصرف , کیسه ها و همچنين مصالح ساختماني همچون كفپوش، لوله واتصالات ، ايزولاسيون، ماشين و ابزارآلات چسب ها و... افزايش يافته است.  كشور ما نيز به خاطر داشتن منابع نفتي و توليدات پتروشيمي فراوان، يكي از عمده توليد كنندگان مواد پلاستيكي به شمار مي رود. در ايران ساليانه مقادير زيادي لوازم پلاستيكي توليد مي شود. ميزان پلاستيك هاي تجاري همچون PE، PVC PS، PP و... مصرف شده در كشور در سال ۱۳۶۵ حدود ۲۲۰ هزار تن بوده و هم اكنون اين رقم از مرز ۱ ميليون تن فراتر رفته است. از اين ميزان هر ساله حدود ۳۰ الی۵۰ % ضايعات وارد پسماندها و زباله ها مي شود كه از نظر زيست محيطي و اقتصادي بسيار حائز اهميت است . مواد پلاستيكي داراي ارزش حرارتي بالايي بوده و از نظر بيولوژيكي تجزيه آنها به سختي انجام مي گيرد، باكتريها به ندرت آنها را مورد حمله قرار مي دهند به طوري كه اين مواد مدت بسيار طولاني بدون تغيير در زباله برجاي مانده و به آساني از بين نمي روند ودارای ماندگاری زیاد حدود 300 سال میباشد که این خصوصیت باعث بروز مشکلات زیست محیطی میگردد و هم اكنون به معضل بزرگي براي بشر امروزي تبديل شده اند. حيات، رشد و توسعه صنايع در گرو وجود صرفه اقتصادي طرح‌هاي صنعتي است. اغلب پسماندها بالقوه مخرب محیط زیست می باشند .بنابر این با توجه افزايش جمعيت ,تغییر الگوی مصرف و به تبع آن افزايش ميزان توليد زباله‌هاي پلاستيكي , افزایش قیمت نفت خام  و مواد اولیه و از طرفی افزایش دمای گلخانه ای بازيابي اين بخش از پسماند ها نيز ضرورتي انكارناپذير است.

 

معمولا" خط بازیافت در خصوص یک مورد تعریف می شود برای مثال خط بازیافتPET  (بطریهای یک بار مصرف) اما این خط علاوه بر PET , پلاستیک های دیگر نظیر PP (بطری ,کیسه های پلاستیکی , لوله , فیلمهای بسته بندی), PE (لوله , نایلون ها و فیلمهای کشاورزی) و همچنین ABS (قطعات مورد مصرف در یخچال , کامپیوتر و لوازم الکتریکی ) , PS(ظروف یک بار مصرف حتی به صورت فوم  )  , PVC(لوله , فیلمهای بسته بندی دارو و بطری ) را بازیافت می کند . در واقع عمل شش خط بازیافت پلاستیک توسط یک خط انجام می شود این خطوط از هم جدا نیستند بلکه همه آنها به نحوی بازیافت می شوند که تنها ظروف و حجم هایی که در آن عمل شست و شو صورت می گیرد متفاوت است و تکنیکهای مورد استفاده مشترک است. نظیرآسیاب , فلات تانک  1 و 2  , هات واشینگ , سانتری فوژ, خشک کن و بسته بندی .

 

باتوجه به تجربه ساخت خطوط بازیافت تمام اتوماتیک PET و فیلم  PE و PP و همچنین PS PVC, ABS , و با عنایت به نیاز واحدهای بازیافت می توان خطی را طراحی نمود که بتواند با یک خط کل این مواد پلاستیک را بازیافت نماید بنابراین خطی را طراحی نمودیم که پلاستیکهای PVC , PS , ABS , PET , PE , PP را بازیافت نماید.

  فرایند بازیافت پلاستیک
بازیافت بطریهای پلاستیکی(PET)
1- جمع آوری ضایعات: جمع آوری ضایعات پلاستیکی بستگی به موقعیت جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی و قوانین حاکم بر آن دارد.
2- جداسازی ضایعات پلاستیکی از یکدیگر: معمولاً وقتی ضایعات جامد به محل بازیابی انتقال داده میشوند پلاستیک های مختلف از دو نظر جداسازی میشوند:
- جداسازی بر اساس ماهیت: یکی از لحاظ ماهیت آنها و حساسیتی که در مقابل حرارت دارند. یعنی پلاستیک هایی که از دسته گرمانرم یا ترمو پلاستیک هستند انواع بطریهای پلی اتیلن، ظروف و قطعات پلی پروپیلن، ظروف شیشه ای شفاف و رنگین از انواع دیگر جدا میشوند. دسته دیگر، پلاستیک هایی هستند که در اثر حرارت خمیر نمیشوند، مثل ظروف ملامین، کلید و پریزهای برق و … ، بازیافت این دسته از پلاستیک ها بدین صورت است که پس از عملیات جداسازی، خرد کردن و شستشو و خشک کردن، آسیب شده و به عنوان مواد تقویت کننده در لاستیک سازی به کار برده میشود.
- جداسازی بر اساس رنگ: علاوه بر حالت قبلی بر حسب رنگ نیز دسته بندی میشوند. بطوریکه پلاستیک ها با رنگهای زرد، آبی، قرمز، سبز از رنگهای سفید و بی رنگ جدا میشود.
3- خرد کردن و شستشوی ضایعات پلاستیکی: اصولاً هر چه جمع آوری ضایعات انتخابی تر باشد، درجه خلوص فر آورده های نهایی حاصل از بازیافت دارای کیفیت بهتری است. معمولاً پلاستیک های جمع آوری شده دارای آلودگیهای زیادی هستند. آسانترین روش پاکسازی آنها از آلودگی ها، شستشوی آنها در حوضچه های آب است. معمولا آلودگیهای همراه ضایعات به صورت آلودگیهای محلول و یا نامحلول در آب هستند. الودگیهای نامحلول در آب، معمولاً در ته حوضچه ته نشین میشوند. در ابتدا و در قسمت میانی حوضچه های شستشو، خرد کننده های قیفی شکل با تیغه های عمود بر هم وجود دارند که پلاستیک ها را داخل دهانه قیفی شکل می ریزند. سپس تکه های خرد شده پلاستیک از سرریز حوضچه ها وارد ظروف خشک کننده میشوند. در این ظروف بر اثر نیروی گریز از مرکز ضایعات پلاستیکی خشک میشوند.
4- آسیاب کردن و مخلوط کردن با مواد نو یا مواد افزودنی: ضایعات آسیاب شده که معمولاً مخلوطی از پلاستیک های همرنگ می باشند بیشتر برای تهیه فراورده های نامرغوب و کیسه های پلاستیکی به کار می روند و اگر بخواهند از انها مواد مرغوب تری تهیه نمایند بایستی با مواد نو و یا مواد افزودنی مخلوط گردد و عمل فر آوری روی آن انجام شود.

 

 

ليست اجزای خط بازيافت PET

 

جداساز حرارتی PVC از PET
آسیاب به همراه شردر مخصوص خرد کننده
فلات تانک (محتوای آب معمولی) دو دستگاه
هات واشینگ
فرکش ماشین
اسپری واشر
سانتری فیوژ
خشک کن
جدا سازی لیبل با هوا
بسته بندی (جامبو یا کیسه)
تاسیسات تصفیه آب و فیلتر میکرونیزه
مصرف آب : 5/2 ساعت/ تن با قابلیت برگشت 80%

دسته : صنعت ,
برچست ها :

سیاست چیست؟


تاریخ انتشار پست : 1396/7/3 بازدید : 83

سياست، در معناي وسيع كلمه، عملي است كه مردم از طريق آن براي جامعه اي كه در آن زندگي مي كنند قانون گذاري مي كنند، قوانين شان را حفظ مي كنند، و در صورت لزوم آن را اصلاح مي كنند. از اين رو، سياست به صورتي ناگزير با پديده هاي تضاد و تعاون پيوند دارد. از يك سو وجود نظرات مخالف و رقيب، خواست هاي متفاوت و نيازهاي متضاد، موجب عدم توافق درباره قوانيني مي شود كه مردم تحت آن زندگي مي كنند؛ و از سوي ديگر، مردم اين نكته را نيز تشخيص مي دهند كه براي حفظ و يا تغيير اين قوانين، بايد با ديگران همكاري و تعاون داشته باشند. شايد به همين دليل است كه مي توان قلب سياست را فرايند حل تضادهايي توصيف كرد كه در آن، ديدگاه ها يا خواست هاي متضاد با يكديگر آشتي مي كنند. در اين معناي گسترده، سياست بيشتر تلاشي است براي حل تضاد و نه دستاوردهاي آن. يقيناً نمي توان همه تضادها را حل كرد. اما در هر حال، حضور اجتناب ناپذير تفاوت ها ( اين كه انسان ها مثل هم نيستند) و كمبودها ( اين كه هرگز منابع كافي براي برآورده كردن نيازهاي همگان وجود ندارد) نشان دهنده آن است كه سياست يكي از وجوه اجتناب ناپذير شرايطي اجتماعي است كه انسان در آن زندگي مي كند.
براي روشن كردن معناي سياست، حداقل بايد دو مسئله كليدي را مدنظر قرار داد. اول اين كه بايد معناي گسترده اين مفهوم را در زندگي روزمره در نظر گرفت، چرا كه اين واژه، بار معنايي سنگيني را با خود حمل مي كند. اكثر مردم موضوعاتي مانند اقتصاد، جغرافيا، تاريخ، زيست شناسي و جز آن را در زمره موضوعات آكادميك و تخصصي به شمار مي آورند، اما كمتر كساني را مي توان يافت كه درباره سياست، پيش داوري نداشته باشند. بسياري از مردم معتقدند كه دانشجويان و معلمان سياست انسان هاي متعصبي هستند و نمي توانند در بحث هاي سياسي خود بي طرف باشند. علاوه بر اين، بسياري از مردم با واژه « سياست »، ميانه خوشي ندارند و آن را واژه اي « كثيف » به شمار مي آورند. نزد آنها، اين واژه، مشكل آفرين، مزاحم، خشونت بار، دروغ آفرين، و اسيركننده است. چنين ديدگاهي درباره سياست چندان هم تازه نيست. سموئل جانسون، در سال 1775، سياست را ابزاري براي جهش هاي اين جهاني مي داند و هنري آدامز، تاريخ نگار قرن نوزدهم امريكا، آن را « تشكيلات سيستماتيك تنفرها » تعريف مي كند. (1) بنابراين، هر تلاشي براي به دست دادن تعريفي « علمي » از مفهوم سياست، توأم با تلاشي خواهد بود براي آزادسازي اين مفهوم از درك « عوامانه » آن.
دومين مسئله اين است كه حتي مراجع موردقبول همگان نيز درباره تعريف اين مفهوم به توافق نرسيده اند. به عبارت ديگر، آن ها نيز تعاريف متفاوت و حتي متضادي از اين مفهوم به دست داده اند. سياست نزد آن ها، به معناي اعمال قدرت، اعمال آمريت، تصميم گيري جمعي، توزيع منابع كمياب، فريب و حقه بازي، و از اين قبيل امور تعريف شده است. آن ها اين مفهوم را اغلب به عنوان نهادي اجتماعي به كار مي برند كه قدرت را در جامعه توزيع مي كند و در مورد مسائل و برنامه هاي اجتماعي تصميم مي گيرد. از اين رو، سياست فرايندي به شمار مي آيد كه مردم از طريق آن، قدرت را به دست مي آورند، از آن به عنوان يك ابزار استفاده مي كنند و همچنين ممكن است آن را از دست بدهند.مفهوم سياست، با عنوان « علم سياست » يا شعبه اي از علوم انساني كه در آن، فرايندهاي سياسي مورد مطالعه قرار مي گيرد نيز به كار برده مي شود. موضوع موردمطالعه اين « علم »، رفتار سياسي افراد، گروه ها، و جوامع است. اين شعبه از« علم » با عوامل و شرايطي سروكار دارد كه در وقايع سياسي، تصميم گيري هاي تشكيلات سياسي، و همچنين در تصميم گيري هاي سياستمداران تأثير مي گذارد. در گذشته، سروكار عالمان سياست بيشتر با تاريخ، حقوق، و حقوق الهي بوده است، اما امروزه آن ها براي درك رفتارهاي سياسي انسان، به مسائل ديگري از قبيل اقتصاد، جامعه شناسي، روان شناسي اجتماعي و آمار ( ‌به عنوان روش تحقيق و ابزار تجزيه و تحليل ) ‌نيز متوسل مي شوند.
ريشه ي اين مفهوم را مي توان در واژه يوناني polis، به معناي دولتشهر يافت. آتن در زمان افلاطون و ارسطو يك دولتشهر بود. نزد ارسطو، مهم ترين رابطه و پيوندي كه ميان انسان ها برقرار مي شود، رابطه و پيوندي است كه در دولتشهر شكل مي گيرد. (2) اين بدان معناست كه ميزان روابط سياسي افراد، بيش از هر رابطه ديگري است. ارسطو كتاب سياست خود را با اين فرضيه آغاز مي كند كه انسان، « حيواني سياسي » است. شايد منظور او اين باشد كه جوهر و عصاره زندگي اجتماعي سياست است. زماني كه مردم در ارتباط با يكديگر قرار مي گيرند، به طور اجتناب ناپذير درگير كار سياسي مي شوند. انساني كه سعي در تشخيص موقعيت اجتماعي خود دارد، انساني كه سعي در تثبيت موقعيت خود در ارتباط با منافع موجود دارد، و انساني كه سعي مي كند بر ديگران تأثير بگذارد تا نظراتش را بپذيرند، درگير كار سياسي است. اگر اين اصل را بپذيريم، مي توانيم نتيجه بگيريم (گرچه عجولانه) كه همه انسان ها سياستمدارند. نتيجه اي كه ارسطو از برداشت خود از سياست به دست مي آورد اين است كه افزايش توانايي هاي افراد و رسيدن به مرحله بالاتر زندگي اجتماعي، تنها از طريق برقراري رابطه سياسي با ديگران امكان پذير است.اين رابطه سياسي در چارچوبي تشكيلاتي برقرار مي شود كه هدفش، هم حل و فصل اختلافات اجتماعي است، و هم رسيدن به يك هدف اجتماعي. چنين تشكيلاتي را مي توان دولت ناميد. البته اين فرضيه ارسطو مي تواند ما را به طرح فرضيه ديگري رهنمون شود كه همان معنا را به گونه اي ديگر القا مي كند: در زندگي اجتماعي، از سياست گريزي نيست. انسان يا عامل سياسي است يا سوژه سياسي؛ يا خود درباره سرنوشت خود تصميم مي گيرد ( فاعل سياسي )، يا درباره او تصميم مي گيرند ( سوژه سياسي ).
با نگاهي، حتي سطحي، به كتب و متوني كه درباره « علم » سياست نوشته شده اند، فرد علاقه مند به مسائل سياسي، در اين حوزه با تعريف ها و تعابير متفاوتي رو به رو مي شود. بسياري سياست را فرايند تصميم گيري ( توسط ابزار همگاني ) تعريف مي كنند، برخي آن را توزيع آمرانه ارزش ها به شمار مي آورند، و برخي آن را تلاشي مي دانند براي رسيدن به قدرت. در هر حال، از آن جا كه تعريف مفهوم سياست بستگي تام و تمام به جهان بيني، ايدئولوژي، و يا نگرش عمومي افراد دارد، به دست دادن چنين تعريف جهانشمولي كه بتواند همه را خشنود كند، كار غيرممكني است. تعريف يك ماركسيست از سياست مي تواند با تعريف يك ليبرال يا يك افلاطوني تفاوت فاحشي داشته باشد. سياست براي بسياري، هم ذات و هم رديف پديده قدرت است و براي بسياري ديگر، وسيله اي است براي رسيدن به يك هدف اخلاقي؛ براي برخي ديگر نيز، وسيله اي است براي به دست آوردن منافع آني.
پيتر مركل، سياست را در چارچوبي اخلاقي چنين تعريف مي كند: « سياست، در بهترين حالت، جست و جوي اصيل و باشكوهي است براي برقراري نظم و عدالتي شايسته و تمام و كمال و در بدترين حالت، دزدي خودخواهانه قدرت، افتخار، و ثروت است. » (3)‌براساس اين تعريف، سياست روي طيفي قرار دارد كه يك سر آن كمال خوبي، نظم و عدالت است و سر ديگر آن، نهايت بدي، و دزدي قدرت و ثروت و افتخار است. بنابراين، سياست را نمي توان فقط ابزاري « كثيف و شرم آور » يا وسيله اي دانست كه انسان را به كمال نظم و عدالت مي رساند- گرچه مي توان هر دو سر طيف را بالقوه ممكن دانست. اين كه سياست در كجاي اين طيف قرار مي گيرد، بستگي تام و تمام به كسي دارد كه آن را به كار گرفته است. نزد اكثر عالمان سياست، اين مفهوم همه اعمال و فرايندهايي را دربرمي گيرد كه در قلمرو عمومي ( بعضي آشكار و بعضي پنهان ) رخ مي دهند. به عبارت ساده تر، آن ها همه چيز را سياسي مي دانند؛ و همان طور كه اشاره شد، انسان يا عامل سياسي است يا سوژه سياسي. كوئينسي رايت در كتاب كلاسيك خود با نام مطالعه روابط بين الملل، سياست بين الملل را چنين تعريف مي كند:« سياست بين الملل، هنر تأثيرگذاري، به انحصار درآوردن و كنترل گروه هاي اصلي جهان و استفاده از مقاصد گروه هاي موافق عليه گروه هاي مخالف است. » (4) اين تعريف را مي توان در مورد سياست هاي محلي و ملي نيز به همين صورت به كار برد، چرا كه هر جامعه اي شامل گروه هاي متعددي است كه هريك تلاش مي كنند تا از گروه هاي ديگر به نفع مقاصد خود و عليه گروه هاي مخالف استفاده كنند. ورنون فون دايك، در كتاب خود با نام علم سياست: يك تجزيه و تحليل فلسفي، سياست را « تلاش مدعيان در تعقيب خواسته هاي متضاد در موضوعات عمومي » تعريف مي كند. (5) اين تعريف را مي توان به صورت زير تفسير كرد: سياست، 1) مجموعه فعاليت هاي درون گروهي و ميان گروهي است. 2) اين فعاليت ها براساس خواسته هايي صورت مي گيرد كه تا حدودي مشابه يكديگرند. 3) يكي از وجوه اصلي اين فعاليت ها، درگيري ميان مدعيان است. 4) هدف اين درگيري، رسيدن مدعيان به خواسته هاي شان است. 5) اين درگيري در مورد مسائل سياسي گروه، تشكيلات، رهبري گروه، و يا مقررات ارتباط ميان گروه هاست. 6)اين درگيري عليه كساني است كه خواسته هايي متخاصم و متفاوت دارند.
بسياري از عالمان سياست، چه در امريكا و چه در نقاط ديگر جهان، تعريف ديويد ايستون را از مفهوم سياست، تعريف مناسبي مي دانند. ايستون سياست را « توزيع آمرانه ارزش ها » تعريف مي كند. (6) در اين جا ما با دو تعريف ( فون دايك و ايستون ) رو به رو هستيم كه به نظر مي رسد هريك از آن ها كاستي هايي دارند. در تعريف فون دايك، پيامد و نتيجه جنگ و تلاش مدعيان مشخص نيست. او سياست را محدود به قلمرو عمومي مي كند. فون دايك تنها به فرايندي اشاره مي كند كه مردم از طريق آن به دنبال برآورده كردن خواسته هاي متخاصم و متفاوت خود هستند، اما به ما نمي گويد كه اين فرايند به كجا خواهد انجاميد. برخلاف تعريف فون دايك، تعريفي كه ايستون از مفهوم سياست عرضه مي كند، نتيجه كار، يعني همان « توزيع آمرانه ارزش ها » را به ما نشان مي دهد؛ اما هيچ اشاره اي به آن رقابت، جنگ و تلاشي نمي كند كه منجر به چنين نتيجه اي مي شود. اگر اين تعاريف را با هم تلفيق كنيم، شايد به تعريف جامع تري از سياست برسيم: سياست، تلاش مدعيان در تعقيب خواسته هاي متضاد خود در قلمرو عمومي است كه مي تواند به توزيع آمرانه ارزش ها منجر شود. هدف از تلفيق اين دو تعريف صرفاً دستيابي به يك تعريف جامع و مانع از سياست نيست، بلكه هدف، نشان دادن اين اصل است كه چون سياست تعريف مشخص و جهانشمولي ندارد و به دليل تغييرات مداوم روابط اجتماعي، تعريف آن نيز دائماً تغيير مي كند، پس دانشجوي « علم » سياست نيز مي تواند اين جسارت را به خرج دهد كه تنها به تعاريف بزرگان از اين مفهوم اكتفا نكند و براساس شرايطي كه در آن زندگي مي كند، و با تركيب برخي از مفاهيم كليدي با تعاريف موجود، به تعريفي از سياست دست يابد كه بازتاب تجربه هاي عيني خود اوست.
از جمله تعاريف مفهوم سياست، يكي هم تعريفي است كه مالفورد كويكر سيبلي عرضه كرده است. او « سياست » را اصطلاحي مي داند « براي نشان دادن تلاش و كوشش سنجيده انسان در جهت هدايت، كنترل، به نظم درآوردن كارهاي جمعي، طرح ريزي براي جامعه، و ارزيابي و اجراي اين طرح ها ». (7) براساس چنين تعريفي، سياست از نظر كار جمعي همان تلاشي است كه فرد در راه به دست آوردن استقلال خود انجام مي دهد. در هر دو مورد ( تلاش جمعي و فردي)، انسان پيوسته در تلاش براي دفع ( اغلب ناموفق ) ناآگاهي و رفتارهايي است كه از خارج به او تحميل مي شود. همان طور كه يك جوان بالغ، در راه رشد شخصيت خود، سعي در رها كردن خود از قيد حكومت « غيرقابل انتقاد » خانواده دارد، در كار جمعي نيز زماني فرامي رسد كه انسان به جاي پذيرفتن راه هايي كه خود در انتخاب و كنترل آن نقشي ندارد، به دنبال راه هايي مي رود كه خود، آگاهانه آن ها را انتخاب كند. از اين رو، واژه « سياست » زماني به وجود مي آيد كه نظمي كه صرفاً به وسيله آداب و رسوم و سنت ها به وجود آمده بود، درهم شكسته شود و انسان، به ناچار، معيارهاي عمل را كه در اثر كار و زحمت خود ايجاد كرده است جانشين الگوهايي كند كه به شكل عادت درآمده و قدرت خود را از دست داده اند. بر اين اساس، سياست و سنت در مقابل يكديگر قرار مي گيرند. سياست، انتخاب راهي آگاهانه است كه عقلانيت فرد در آن دخالت دارد؛ و سنت، همان احساسات و باورهايي هستند كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شوند. از اين رو، راهنماي جوامع سنتي، گذشته آن هاست.اعضاي اين جوامع، « درست » يا معقول بودن اعمال و رفتارشان را براساس طولاني تر بودن زماني ارزيابي مي كنند كه آن اعمال مورد قبول جامعه بوده اند. در صورتي كه مردمي كه خواهان انتخاب آگاهانه راه خود هستند (‌سياست)، ديدگاهي متفاوت نسبت به جهان دارند و اعمال و رفتار خود را نه براساس سنت بلكه براساس « عقل » ارزيابي مي كنند. در حقيقت، راهنماي اين دسته از مردم، نه گذشته بلكه عقل آن هاست.شايد از اين بحث بتوان چنين نتيجه گرفت كه هيچ جامعه اي را نمي توان يافت كه كاملاً سياسي يا كاملاً سنتي باشد. در هر حال، مردم از يك سو دست به اعمالي مي زنند كه از اجدادشان به ارث برده اند و به آن ها عادت كرده اند ( سنت )، و از سوي ديگر، دائماً تلاش مي كنند تا مسائل خود را از راه هايي حل كنند كه خود در انتخاب آن ها نقش دارند؛ حتي اگر آن راه ها برخلاف سنت موجود باشند ( سياست ). آن چه باعث تغيير در جوامع مي شود، سياست است، نه سنت. اگر قرار بود همه براساس سنت عمل كنند، سير تمدن متوقف مي شد و هيچ پيشرفتي صورت نمي گرفت. با نگاهي، حتي سطحي، به تاريخ ظهور و تداوم اديان، ارتباط سياست و سنت روشن تر خواهد شد. اديان در آغاز، با به چالش كشيدن سنت هاي موجود، راه هاي جديدي را به روي جامعه گشودند ( سياست )، اما وقتي طي طريق در اين راه هاي جديد نيز به صورت عادت درآمد، و مردم نه براساس انتخاب « آگاهانه » بلكه به اين دليل آن راه ها را برمي گزيدند كه مورد قبول اجدادشان بود، باز سياست تبديل به سنت شد. از اين رو، ارتباط ميان سياست و سنت ارتباطي پوياست نه ايستا؛ و « پيشرفت » و توسعه جوامع بستگي به آن دارد كه ببينيم يك جامعه مشخص در كدام قسمت از طيفي قرار دارد كه يك سر آن را سياست و سر ديگرش را سنت تشكيل داده است. در آغاز اين بحث تلاش كرديم تعريفي از سياست به دست دهيم كه ( اگر نه همه تعاريف ) ‌اكثر تعاريف متفاوت و متضاد را دربرگيرد: سياست فرايندي است كه از طريق آن، مردم براي جامعه اي كه در آن زندگي مي كنند قوانين و مقرراتي كلي مقرر مي كنند، قوانين شان را حفظ مي كنند و در صورت لزوم آن را اصلاح مي كنند. اما اين تعريف نيز به محض اين كه مورد تجزيه و تحليل قرار بگيرد، با مشكلات زيادي رو به رو مي شود. به عنوان مثال، آيا مفهوم « سياست » اشاره به روش ويژه اي دارد ( مثلاً صلح آميز و از طريق مناظره ) كه از طريق آن روش خاص، قوانين جامعه، مقرر، حفظ، و يا اصلاح مي شوند؟ آيا « سياست »در همه نهادها و در همه شرايط اجتماعي اعمال مي شود يا فقط در برخي از آن ها ( مثلاً حكومت و زندگي همگاني )؟ از چنين منظري نيز سياست مفهومي چالش برانگيز است زيرا از يك سو، اين تعريف داراي مفاهيمي موردقبول است، و از سوي ديگر، اين امكان وجود دارد كه افرادي با ديدگاه هاي مختلف، درك متفاوت و حتي متضادي از مفاهيم يكسان داشته باشند. بحث بر سر اين كه «‌ سياست چيست؟ »، خواه سروكار ما با مفاهيم متضاد باشد يا مفاهيمي ديگر، هنوز ارزش آن را دارد كه وقت زيادي صرف آن شود، چرا كه اين مفهوم نمايانگر عميق ترين عدم توافق هاي ايدئولوژيك و روشنفكرانه در دنياي آكادميك است.

پي‌نوشت‌ها:

1.A.Heywood,Politics,2nd ed,Palgarave Foundation,Great Britian,2002,p.4
2.Ernest Barker,ed.and Trans.The Politics of Aristotle (New York:Oxford University Press,1982),p.1
3.Peter H.Merkl,Political Centinuity and Change (New York:Harper and Row,1967),p.13
4.Quincy Wright,The Study of International Relations (New York:Appleton-Century-Croft,1955),p.130
5.Vernon Van Dyke,Political Science:A Philosophical Analysis (Stanford.Cal:Stanford University Press,1960,p.134).
6.See David Easton,"An Approach to the Analysis of Political System",World Politics,9,1957,pp.383-400;A Framework for Political Analysis (Englewood Cliffs,N.J:PrenticeHall,1965),p.47 ff:and The Political System:An Inquiry into the State of Political Science.2nd ed (New York:Alfred A.Knopf,1971),p.129 ff)
7.Mulford Q.Sibley,Political Ideas and Ideologies:A History of Political Thought,New York:Harper & Row,1970,p.1
منبع مقاله :
عضدانلو، حميد، (1389)، سياست و بنيان هاي فلسفي انديشه سياسي، تهران: نشر ني، چاپ اول




منبع: راسخون ( http://rasekhoon.net/article/show/1053111/ )

دسته : تحلیلی ,
برچست ها :
تمامی حقوق برای نویسنده محفوظ میباشد